توله ای که چند روز پیش دیدم: خوابیده بود. دستهایش را گذاشته بود زیر چانه اش. دست بردم نوازشش کنم. دیدم نفس نمیکشد.
دست نوشته از ابراهیم احمدیان عزیز مدیریت پناهگاه جیران قم
این عکس را گذاشتم تا بفهمید که جلادان جایزه بگیر، از کجاها سگ جمع می کنند و به مراکز معدوم سازی می برند. طبق آن بخشنامه کذایی وزارت کشور دولت قبل، فقط سگهای مزاحم باید دستگیر شوند. بگذریم که به نظر من اصلا سگ مزاحم وجود ندارد ولی به فرض که این را بپذیریم؛ ولی بیشتر سگها یا خیلی از آنها که دستگیر میشوند، سر به بیابان گذاشتهاند یا در سایتهای زباله بیرون شهر ساکن شدهاند و اصلا به شهر نمیآیند تا مزاحمتی فراهم کنند. حالا مسئله این است که بعضی از این جلادان میآیند همینجایی که من نشستهام سگ جمع میکنند چون خیلی راحتتر است دستگیری سگ بیابان. این طفکیها به ما اعتماد میکنند. کمی غذا که دست بگیری، گرسنگی آنها را مجبور میکند به مای نابکار اعتماد کنند. سگ باید کجا برود تا از دست ما در امان باشد؟ در روز گذشته یک سگ را که همینجا گرفته بودند، از یک جلاد خریدم. امروز باز در اینجا هستم. تنهایی خیلی کار از من بر نمیآید. ولی تنهایی همیشه هم بد نیست. اینجا تنهایی آدم حس عجیبی دارد. طبیعت را که میبیند، دلش میسوزد. حس میکند که انگاری این طبیعت از ما بیشتر میفهمد. گویا است و منطقی و با زبان بیزبانی میگوید که ای آدم! تو فرزند ناخلف منی؛ تو همان فرزندی هستی که دودمان مرا به باد میدهی. در اینجا من خیلی جیزها میبینم. گاهی شرمام میآید که عکس بگیرم. ولی از این به بعد از همه عکس میگیرم مثلا تصویر گربهای که ماشین به او زده و ماشینها او را میبینند ولی هیچ کدام نمیایستد و گربه را میاندازند وسط ماشین و از رویش رد میشوند تا مبادا ماشینشان خونی شود. میایستی و برش میداری. میفهمی که ماشین به او زده و شاید اگر اولین ماشینی که رد شده بود، چنانچه او را برمیداشت اینچنین با درد و رنج نمیمرد. یا عکس آن توله ای که چند روز پیش دیدم: خوابیده بود. دستهایش را گذاشته بود زیر چانه اش. دست بردم نوازشش کنم. دیدم نفس نمیکشد. پشتش را معاینه کردم، اثرات اسهال نمایان بود. شاید پاروا داشته. مرده بود در همان حال که خوابیده بود. ما فراوان از این فجایع در این گوشه و آن گوشه داریم. تا همه ما با هم کمک نکنیم، این روند ادامه دارد. تا ما نفهمیم که فقط ما نیستیم که ارزش زیستن داریم، ادامه دارد. تا ما از کار و کسب و زندگیمان کمی نزنیم و به این امور نرسیم، ادامه دارد و این ننگ بی وجدانی بر پیشانی ما همچنان هست و آیندگانی که وجدانشان بیدار شده، تف میاندازند بر وجدان و گور و خاک ما. عکس مربوط به مدتی پیش است.