بخشنامه دولت قبل درباره قتل عام سگها را ابطال کنید!
نویسنده : آقای ابراهیم احمدیان مدیریت پناهگاه قم
بخشنامه دولت قبل درباره قتل عام سگها را ابطال کنید!
ابراهیم احمدیان
در ماه گذشته، همزمان با روزهای تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، در فضای خاص حامیان حیوانات هم مطالباتی اعلام شد و در آن میان، حامیان گویی این مجال را فرصتی دانستند برای بازخوانی درخواستهایی که سالها است پی میگیرند. آنها از آقای روحانی خواستند که در جهت وضع قوانین حمایتی از حیوانات گامهای مؤثر بردارد. برخی از این حامیان حیوانات، به یک بخشنامه اشاره کردند که در سال 87 به دست وزارت کشور دولت پیشین تصویب شد و خواهان لغو یا بازنگری در آن شدند و حتی برای این درخواست خود امضا جمع کردند. من در اینجا خواهم کوشید نگاهی گذار به این بخشنامه و مشکلات آن بیندازم:
بنابراین بخشنامه، سگها را میگیرند، مدتی نگه میدارند، اعلام عمومی میکنند که اگر کسی سگ میخواهد بیاید ببرد و بعد اگر کسی نیامد، سگ را بدون درد میکشند. ماهانه چند هزار سگ در کل کشور زندهگیری میشوند و روشن است که اینهمه سگ، نه مشتری دارند و نه خواهان و حامی. از آنطرف، سگها دائم در حال زادوولدند. بنابر تحقیقات علمی دامپزشکان و مشاهدات میدانی نگارنده، هر سگ ماده بعد از ده یا یازدهماهگی غالباً باردار میشود و گاهی تا دوازده توله و بیشتر به دنیا میآورد و همان تولهها نیز بعد از ده یا یازده ماه هرکدام میتوانند باردار شوند و این چرخه ادامه دارد. مشکل این است که در هرسال دو بار زایمان دارند و این یعنی توانایی بالای سگ در ازدیاد نسل خود. با این وضعیت، باید پرسید که آیا کشتار سگها از جمعیت آنها کاسته؟ ظاهراً نه؛ یعنی کشتار سگها نتیجه نداشته جز ایجاد یک لکه تیره بر وجدان عمومی جامعه و قبحزدایی و عادیسازی از یک عمل نفرتانگیز سنگدلانه و به دست دادن یک سوژه منفی تبلیغاتی علیه کشور ما ایران: در ایران سگها را قتلعام میکنند. به نظر نگارنده از این دو مهمتر این است که بخشنامه وزارت کشور رنجی برجهان ما افزوده و ما روزانه شاهد کشتار موجوداتی هستیم که هزاران سال در کنار انسان بوده و وفادارانه به او خدمت کردهاند. اگر نیک بنگریم، بخشی مهم از امنیت انسان و اموال و ملک او تا همین چند ده سال پیش، وامدار وفاداری و فداکاری سگ بوده است. این بخشنامه نهفقط میکشد که راههای مسالمتآمیز و علمی مانند عقیمسازی را هم میبندد. هرچند در بخشنامه آمده سگهایی که واگذار میشوند، ابتدا باید عقیم شوند، ولی از میان هزاران هزار سگی که ماهانه در کشور ما دستگیر میشوند، بسیار بهندرت چند قلاده عقیم و واگذار میشوند. در بخشنامه هیچ یادی از روش عقیمسازی بهعنوان راه و روش اصلی کنترل جمعیت نشده که در بیشتر کشورهای پیشرفته بهعنوان راهی مؤثر و معقول و انسانی برگزیدهشده و نتیجه مطلوبی هم داده. از آنطرف، روش کشتار سگها نتیجه ای نداشته و ما همچنان شاهد حضور سگهای بیصاحب در برخی نقاط شهرها و روستاها هستیم. تقریباً در همه شهرهای کشور شهرداریها مشغول کشتار سگهایند و این شاید یکی از شگفتترین کشتارهای سازماندهی شده یک حیوان اهلی در جهان است. فعالان و حامیان حیوانات معتقدند که شهرداریها آمار کشتار واقعی را اعلام نمیکنند ولی گاهی آمارهایی بیرون میافتد که قابلتأملاند؛ مثلاً شهرداری مشهد در کمتر از یک سال 171 میلیون تومان برای کشتن سگها هزینه کرده که این هزینه غیر از هزینه جمعآوری آنها است و ظاهراً فقط خرج مرگ آنها شده است.
زنده گیری سگ و سپردن آن به شهرداریها برای طی مراحل بالا (که غالباً به کشتار منجر میشود) تبدیل به یک شغل هم شده. کسانی در غالب پیمانکار یا مزدور قانونی، سگها را میگیرند و تحویل شهرداری میدهند و مزد دریافت میکنند یعنی بودجهای عمومی از بیتالمال برای کشتن سگ در نظر گرفته شده و مشکل این است که در اینجا هم مانند هرجایی دیگر در کشور ما، فسادهای بسیاری نمودار شده مثلاً این پیمانکاران که طبق قرارشان با شهرداری باید بروند و سگهای مزاحم را بگیرند، گاهی به روستاها و بیابانهای دورافتاده یا سایتهای زباله میروند که سگها هیچ مزاحمتی برای انسانها ندارند و آنها را دستگیر و به شهرداری قالب میکنند. موارد فساد دیگری نیز گزارش شده که به دلیل نبود سند در دست نگارنده، فعلاً از ذکر آنها معذورم.
بخشنامه وزارت کشور
در سال 87 بخشنامهای با عنوان «دستورالعمل کنترل جمعیت سگهای ولگرد» در سازمان شهرداریها و دهداریهای کشور به تصویب رسید که مضمون و برآیند عملی آن در بالا ذکر گشت. بهظاهر، این بخشنامه بسیار عجولانه و غیرکارشناسی به موضوع پرداخته و بر مفروضات و مقدماتی مذکور و غیرمذکور مبتنی است که هم به لحاظ علمی و هم فلسفی و اخلاقی و مذهبی با مشکلاتی مواجهاند. من سعی خواهم کرد فقط چند نمونه از آنها را نشان دهم:
یک مشکل علمی: در ماده یکم مقدمه آمده: «یکی از مشکلات مهم بهداشتی و اجتماعی در بسیاری از شهرها و روستاهای کشور، وجود سگهای ولگرد میباشد.» به نظر میرسد که تعبیر «مشکل مهم بهداشتی» برای وجود سگها، دقیق نیست و اغراقآمیز و بلکه نادرست است. هیچ مرکز مستقل علمی در هیچ پژوهشی نیاورده است که وجود سگ ولگرد در بیشتر نقاط ایران تبدیل به یک مشکل مهم بهداشتی شده است. درواقع، اگر مزاحمت حیوانات را برای مردم «مشکل مهم» بخوانیم شاید سوسکها یا موشهای خیابانی مزاحمتی بسیار بیشتر برای مردم دارند تا سگهایی که غالباً هیچ حضوری در بیشتر نقاط شهری کشور ما ندارند. کافی است خود شما به خود مراجعه کنید؛ چند قلاده سگ تابهحال مزاحم زندگی شما شده؟ توجه کنید که تعبیر «مهم» غیرازاین است که بگوییم وجود سگهای ولگرد، یک «مشکل» است و این تعبیر بار قانونی و اجتماعی به بار میآورد. عجیبتر اینکه در این متن، وجود سگها مشکل مهم «اجتماعی» نیز خوانده شده. مشکلات اجتماعی تعریف خاص خود را دارند که سگ به هیچ وجه در این تعریف جایی ندارد. دلیل این بخشنامه برای چنین ادعایی چیست؛ ادعایی که زیربنای حکم کشتار سگها شده است؟ آیا اینکه چند شهروند با شهرداری تماس بگیرند و از یک یا چند سگ ولگرد شکایت کنند، دلیل بر این است که سگ یک مشکل مهم اجتماعی برای کشور ما است؟ من از ذکر مشکلات دیگر علمی بخشنامه میگذرم و فقط به ذکر همین اکتفا میکنم.
دو. مشکل فلسفی، اخلاقی و مذهبی: پیشتر در یک نوشته کوتاه موضوع حقوق حیوانات را به لحاظ فلسفی مرور کردم.در آنجا این مسئله بنیادی و کهن مطرح شد که آیا وجود انسان در جهان ما اصل است و وجود دیگر موجودات فرع؟ آیا وجود و زندگی حیوانات تابع وجود و زندگی انسان است؟ پاسخ به این پرسش میتواند در چگونگی راهبرد ما در برخورد با سگها و حتی طبیعت تعیین کننده باشد. برخی با استناد به آیات قرآن کریم، فلسفه وجودی حیوانات در جهان را صرفاً برای سودرسانی به انسان قلمداد کردهاند؛ ولی با مرور این آیات متوجه میشویم که هرچند قرآن کریم، بر اصل سود حیوانات برای انسان صحه نهاده ولی از آیات قرآنی نمیتوان بهصورت قطعی برداشت کرد که وجود حیوانات فقط برای سودرسانی به انسان است. این ادعا و بستن این معنا به آیات شریف قرآن کریم، دستکم نیازمند پژوهش و بحث و تبادلنظر بیشتر است. جای پرسشهای بسیار دیگری هم هست مثلاً اینکه آیا صرف وجود مزاحمت از ناحیه یک حیوان برای انسان، این اجازه را به لحاظ اخلاقی به ما میدهد که با او برخورد خشونتآمیز کنیم یا احیاناً او را از بین ببریم؟ آیا تا راههای دیگری برای دفع مزاحمت هست، میتوان از کشتار استفاده کرد؟ آیا برای رفع مزاحمت میتوان آسانترین راه را برگزید که کشتن است یا باید راههای پرهزینهای مانند اسکان و عقیمسازی این حیوانات را در پیش گرفت؟ البته این نیز شایان بحث است که اصلاً کدام راه هزینه بیشتری دارد؛ توضیح اینکه: کشتن سگها اگرچه ظاهراً هزینه مالی کمتری دارد، ولی به لحاظ انسانی، اخلاقی و روانی، میتواند هزینه بیشتری را بر جامعه تحمیل کند. این را هم در نظر بگیرید که اصلاً کشتن سگها معلوم نیست که هزینه مالی کمتری نیز در مقایسه با عقیمسازی داشته باشد زیرا هرساله در کشور ما صدها میلیون تومان هزینه کشتار میشود و هنوز به نتیجه نرسیدهایم. نکته آخر در این باب آنکه اصلاً بسیاری از چیزها که «مزاحمت» خوانده میشوند، مزاحمت نیستند و نباید صرف حضور حیوان در کنار انسان را مزاحمت به حساب آورد و باید برای مردم فرهنگسازی کرد که در جهان ما موجوداتی دیگر هم هستند که ما باید در کنار آنها زندگی کنیم و چنین نیست که محیط زندگی انسان لابد و ناگزیر، میباید از حضور هرگونه حیوان خالی باشد.
باری؛ بخشنامه بر این مفروض بناشده که هر موجودی با هرگونه مزاحمتی که برای انسان پدید آورد، مستحق مرگ است. این مفروض، مفروضات اثباتنشدهای در پشت خود دارد مانند اینکه اصل در جهان ما انسان است و نباید کوچکترین زحمت و مزاحمتی برای انسان پدید آید و چنانچه از ناحیه یک موجود دیگر مزاحمتی برای او پدید آید، باید مزاحمت را به هر نحو ممکن ـ حتی کشتن ـ رفع کرد. گویی تصویبکنندگان بخشنامه وزارت کشور، برای اینهمه پرسش (که پاسخ به آنها بسیار سخت است) پاسخهای بدیهی پیش خود داشتهاند و مسئله را خیلی ساده انگاشتهاند. اساساً یکی از مشکلات کشور ما در عرصههایی مانند قانونگذاری همین است؛ قانونگذاران پیشفرضهایی دارند که اثبات نشده میپندارند که اثبات شده؛ پیشفرضهایی که متفکران و فیلسوفان و عالمان دینی بسیاری سالها زحمت کشیدهاند و به جواب قطعی برای آنها نرسیدهاند تا برسد به اینکه جواب را بدیهی و بینیاز از جستوجو و پژوهش بدانند.
کشتار سگها به لحاظ مذهبی
به لحاظ شرعی صدور حکم کشتار به این سادگیها امکانپذیر نیست. سهلانگاری موجود در این بخشنامه درباره جان یک نوع حیوان اهلی، به لحاظ شرعی، توجیهی ندارد. کشتن سگ بنابر شرع، منوط است به اینکه مزاحمت جدی داشته و مخل بهسلامت و آسایش انسان باشد و در ثانی، هیچ راهی عقلایی برای دفع مزاحمت جز کشتار در میان نباشد. دیگر اینکه کشتار، در رفع مزاحمت اثر تعیینکننده داشته باشد. دیگر اینکه کشتار، تبعات منفی سنگینتری مانند بدنامی برای دین و مذهب و مسلمانان نداشته باشد. هیچیک از این گزارهها بهاندازه کافی و وافی به بحث و تبادلنظر و تحقیق گذاشته نشده و به نظر نگارنده، وزارت کشور بسیار سهلانگارانه و غیرمسئولانه چنین بخشنامهای را صادر کرده است زیرا:
ـ ثابت نشده است که خطر وجود سگها در ایران تا این اندازه جدی است که سالیانه صدها میلیون تومان خرج کشتار کنیم و این ادعا به دلیل میدانی و آماری نیاز دارد که هیچ سازمان مستقلی تاکنون آن را ارائه نکرده است؛
ـ چنانکه ذکر گشت، کشتار به هیچ وجه در کنترل جمعیت سگها اثر مطلوبی نداشته و ما همچنان شاهد تولیدمثل و ازدیاد نسل سگها هستیم؛
ـ راهی که بسیاری از کشورهای جهان برگزیده و نتیجه گرفتهاند، عقیمسازی و فرهنگسازی است و کشتار سگها در هیچ کشور خردمند و معتنابهی تأیید نشده و هماکنون به کار گرفته نمیشود. مراد از فرهنگسازی، تبلیغ فرهنگی گسترده برای همراه کردن مردم جهت اسکان و ساماندهی حیوانات و مشارکت مردمی با دولت در عقیمسازی و دیگر راههای معقول و انسانی است؛
ـ کشتار سگ در ایران هماکنون تبدیل به یک لکه تیره بر پیشانی ما شده و در ایران و خارج از ایران، این عمل را به مذهب و مسلمانی و ایرانیت ما نسبت میدهند و روی آن تبلیغ میکنند که همین بهتنهایی میتواند منع شرعی چنین عملی را در پی بیاورد؛
ـ از این گذشته، چنانکه در یک مقاله بهصورت مختصر اشاره کردهام، در متون دینی اسلام، اخبار و روایاتی هست که برای جان حیوانات احترامی ویژه قائل شدهاند؛ یعنی ما دلایلی مذهبی در دست داریم که ما را به احتیاط بیشتری نسبت به جان حیوانی مثل سگ فرامیخواند؛
ـ ازنظر شرع اسلام، کشتن حیوان غیرحلال گوشت در صورتی روا است که به صورت عقلایی، آزار او نسبت به انسان ثابت شود و دیگر اینکه راهی جز کشتار برای دفع مزاحمت وجود نداشته باشد.
سخن آخر اینکه بخشنامه وزارت کشور همچون حکم اعدام برای متهمی است که نه جرم او اثبات شده و نه محاکمهای برای او برپا گشته و نه کیفری عادلانه و درخور برای او وضع شده. اینک باید دید دولت جدید حسن روحانی آیا باز بنابراین بخشنامه عمل خواهد کرد یا درخواست حامیان حیوانات را میبیند و چارهای برای آن میاندیشد.